گفته های متنی 3

بی احترامی یا بی توجهی
بعضی ها از بی توجهی مینالند و بعضی دیگر از بی احترامی . اکثر ما ,
“من درون” و “من برون” را میشناسیم ولی این کافی نیست باید دید آیا در عمل هم ناظر اعمال آنها هستیم . “من برون” از بی احترامی به معلومات , کار وخودش ناراحت میشود , و به کارش بیشتر افتخار میکند تا خودش ,در حالیکه “من درون” از بی توجهی کلافه میگردد به خودش بیشتر اهمیت میدهد تا کارش.
من برون تاییدیه و من درون محبت میخواهد  . کسانی که محبت ندیده و نمیتوانند محبت کنند , محیط را برای خانواده و دوستان جهنم میسازند , اگر دیدگاه خود را اصلاح نکنند . بندرت آفتابی میشوند . اکثرا طوری رفتار میکنند که طرف مقابل فکر نکند که او احساسی برخورد میکند . نمیتوانند احساس خود را حس کنند . خود را از محیط و دوستان دور میکنند .ناخودآگاه از هرچیز و یا هرکس که انرژی زا باشد دوری میکنند , گوئی از خود میخواهند انتقام بگیرند , زیرا خودشان را دوست ندارند فکر میکنند  که در کودکی کسی آنها را دوست نداشته ..بیشترین انرژی را توسط پرخاشگری به هدر میدهند , البته پس از مدت کوتاهی از طرف عذرخواهی میکند .اینگونه افراد . چون در بچگی محبت ندیده  به بچه  و همسر,هم نمیتواند محبت بدهد ؛ ولی تا بخوای محبت میخواهند. هیچگونه انگیزه ای ندارند . بی تفاوت کامل راجع به همه چبز هستند به جرات میگویم که آنها فقط مرده متحرکی هستند بزبانی دیگر زندگی نمیکنند بلکه زنده هستند . بدتر از همه اینکه حتی برای مداوای خود نیز بی تفاوت هستند
آنها باید بدانند که پرخاشگری از من درون یا من برون است به عبارتی دیگر از بی احترامی یا از بی توجهی ناراحت میشوند. , باید عزت نفس خود را بالا ببرند یعنی شروع کنند به خود دوست داشتن. میگویند بهترین دفاع حمله است . آنها بقدری شل و تنبل هستند که حتی یک قدم نمیتوانند بطرف مقابل بردارند . زود کینه به دل گرفته و خیلی چیزها را فدای غرورشان میکنند , غروری که خودش را آتش میزند و انرژی اش را نابود میکند . از عقل کامل برخوردارند بعضی از آنها مثل رباط زندگی میکنند .
عمو خلج


تا زمانی که خودت را دوست نداشته باشی نمیگذاری دوستت
داشته باشن
عمو خلج


ممکن است بدون پدر و مادر بتوان زندگی کرد ولی بدون خود هرگز
عمو خلج


همه در بیرون از خود بدنبال جایی هستند که فکر میکنند آرامش پیدا میکنند درحالیکه آرامش در من درون هست
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد  
عمو خلج


وقتی انتخابت غلط بود دیگران را مقصر ندان


بجای اینکه بگویی زندگی خوب میخوام بگو میخوام خوب زندگی کنم
عمو خلج


اگر زیاد میدونی وِلی کم به کار میگیری بدون که به هرچیز که با من درون بخواهد ارتباط بر قرار کند مخالفت میکنی
عمو خلج


اوناییکه فکر میکنند با عقل میشه هر کاری را کرد درست میگویند . فقط نمیتونن خوشبخت بشن ولی تا دلت بخواد موفق عمو خلچ


آدم های موفق به پول و عنوانشان مینازند , آدم های خوشبخت  به خودشان. بهمین دلیل خوشبختی کلید موفقیت است نه برعکس. کارکردن بعنوان یک کارگر بهتر از بیکار بودن یک مهندس است . مشکل بزرگ جوانان این است که کار بلد نیستند ولی دنبال کار هستند.
عمو خلج


اگر منو همینطور که هستم قبول میکردی ومن هم تورو ,الان بچه هامون دانشگاهی بودند . سالها میگذرد نه تو ازدواج کردی نه من . پدرومادرت برای اینکه تو احساس امنیت مالی داشته باشی آرزو میکردند که شوهری پولدار نصیبت بشه که من نبودم ,از طرفی در منزل پدری ات هم آنطور که خودت میگفتی راحت نبودی بطوری که دوست داشتی فرار کنی . من هم کارمند ساده ای بیش نبوده با حقوقی ناچیز,ولی نقاط مشترکی هم داشتیم که آنها را نمیدیدیم . همدیگر را دوست داشتیم , هردومیدانستیم که زوج های جوان اول باید باهم کنار بیایند تا عشق کنارشان بیاید.هردو فوق لیسانس تو به مدرکت زیاد میبالیدی و من به خودم , هردو میخواستیم مستقل بشیم. تو وابسته به مادرت بودی و از روی دلسوزی و یا ترس از نفرین او, جهنم را میخریدی و بهشت را زیر پایت میگذاشتی و. عذاب وجدان از نافرمانی پدر و مادر ما را به این روز انداخت . پدرت بخصوص دنبال داماد بود نه دنبال خانه بخت رفتن دخترش . بچه ها بدشان نمیاید که وابسته مادر بشن . ( چون فکر میکنند از تنهائی در میایند . تنهائی حتی در بهشت هم مزه نمیده ) اگر من و تو پشت به پشت هم داده بودیم, خانواده هایمان پشت به ما نمیکردند.
خانواده ها برای بچه هاشون همیشه میخواهند تصمیم بگیرند (از ترس) که بیشتر جنبه کنترل داره .خیلی کم هستند که انتخاب صحیح را یاد بچه ها بدهند (ماهیگیری بجای ماهی دادن) . پدر و مادرها که انتخاب و تصمیم صحیح را نمیدانند و از اشتباهاتشان یاد نگرفته اند , کنترل سختی بر روی بچه ها اعمال میکنند .اگر باین فکر میکنی که همسر آینده باید از فیلتر کنترلی پدر و مادر بگذرد , هرگز کسی به سراغت نمیاید . تنها وابسته ها هستند که بهشت را زیر پای مادرشان میبینند بهمین جهت بدون اجازه آنها آب نمیخوردند. هیچ مادری بد نیست , تربیت بد آنها است که پدر بچه ها رو در میاره زیرا آنها در گذشته خودشان زندگی میکنند چون خیلی اشتباه کرده اند ( بدون تجربه). اگر آنطور که پدرومادر میخواهند نباشی نفرین میشوی . طوری تلقین میکنند که نه دنیا را داری نه آخرت را , همین عذاب وجدان برایت تا آخر عمر کافی است. الان که من 40 و تو 38 سالت هست باز هم به فکر بچگی هامون میفتم همسایه بودیم و من 12 ساله چون هیچ فکری نداشتیم حواس پنج گانه با حد اکثر توان در اختیارمون بود یعنی انگوری را که روی پشت بام میخودیم ,( داربست ) نهایت خوشمزگی را داشت چون فقط ذائقه کار میکرد . درحالیکه امروزه که انگور میخوریم فکرمان جای دیگر است این خوشمزه گی , از ما گرفته شده است .یکی از تنهائی هائی که طاقت فرساست این است که آدم زوج نداشته باشد , جوانهائی که زوج دارند 10 برابر آنهائی که ندارند انرژی داشته و فعالیت میکنند . خلاصه اگه خواستی بازم بهت انگور بدم منزل بسیار شیکی با درخت های انگور دارم ولی تورو خدا با این سن و سال نخوا ه که باز هم از پدر و مادرت اجازه بگیری .
عمو خلج

گفته های متنی 3
5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x